بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران و بردیا

یک شب تنهایی ...

دختر قشنگم مدتهاست برات ننوشتم ... ولی موندنت توی خونه مامانی و تنها برگشتنم به خونه بهونه ای شد برای اینکه باز هم بنویسم. عزیزدلم دیشب که با گریه و اصرار خواستی خونه مامانی بمونی و هیچ وعده و جایزه ای هم تو رو راضی به اومدن با ما نکرد و برای اولین بار یک شب تنهایی و بدون تو بودن رو تجربه کردیم واقعا بهم سخت گذشت. دختر ملوسم اگه بدونی چقدر جای تو توی بغل من خالی بود ... چقدر هوای خونه عطر تو رو کم داشت ... چقدر منتظر شنیدن صدای قشنگت بودم ... چقدر دلم برات تنگ بود... نفسم! میدونستم و باز دونستم که رنگ حضورت توی زندگیمون خیلیییییییییییی پررنگه و داشتنت بزرگترین نعمتیه که خدای مهربون بهمون داده . دیشب هزار بار خواستم که باشی و مثل هرشب ک...
29 تير 1392
1